ادبیات و فرهنگ
ما شعله ی آتشیم بر دامن خاک
سوزنده و سرکشیم بر دامن خاک
فریاد هزاره های پر افسوسیم
ما داغ سیاوشیم بر دامن خاک
تا در پی یک مقصد و یک منظوریم
برخیز که ما به دوستی مجبوریم
لعنت به سکوت بد سرانجام هجیر
ما هر دو کنار هم و از هم دوریم
در خاک صدای باد می روید و بس
اندوه به دشت یاد می روید و بس
خنجر به تنم ، شکسته ام در ته چاه
در چشمانم شغاد می روید و بس